مشاوره فروش | آموزش فروشندگی | آموزش فروش تلفنی ، آموزش فروش حضوری به صورت عملی - مشاوره بازاریابی آموزش فروشندگی حرفه ای آموزش تخصصی فروش - آموزش عملی فروش - مشاوره تخصصی فروش تلفنی فروش آنلاین
مشاوره فروش | آموزش فروشندگی | آموزش فروش تلفنی ، آموزش فروش حضوری به صورت عملی - مشاوره بازاریابی آموزش فروشندگی حرفه ای آموزش تخصصی فروش - آموزش عملی فروش - مشاوره تخصصی فروش تلفنی فروش آنلاین
مشاوره فروش - آموزش کارشناسان فروش - آموزش فروشندگی حرفهای - آموزش فروشنده ( مشاوره مدیریت فروش . مشاور فروش . مشاوره مهندسی فروش . مشاوره فروش )
وب سایت رسمی: http://iranmct.com
شماره تماس : 09126465584
مشاوره بازاریابی ، آموزش بازاریابی ، مشاوره فروش ، آموزش فروش تیم مشاوران مدیریت ایران IranMCT
سوالی که در جلسات مشاوره فروش و آموزش فروش از بنده زیاد پرسیده میشود این است : “یک فروشنده در چند درصد از مذاکرات فروش باید موفق به فروش شود ؟”
برای پاسخ علمی به این سوال، از نتایج تحقیقات متعدد دانشگاههای هاروارد و بیزینس اسکول لندن در طی جلسات آموزشی خود استفاده مینمایم. که پیشتر در همین وبسایت نیز در یک مقاله توضیح دادهشده است و گفته شده افزایش فروش مستلزم چه نکاتی است ، اما اگر بخواهم بهگونهای دیگر به این سوال پاسخ دهم باید ابتدا تکلیف خود را با این سوال روشن نماییم.
اول اینکه :
مگر کار فروشنده ، جز فروختن است ؟ پس فروشندهای که در اغلب موارد نمیفروشد، پس چه میکند ؟ نمیدانید ؟!
دوم اینکه :
فروشندهای که در اغلب موارد نمیفروشد، پس شغل اصلیاش فروشندگی نیست، بنابراین یا شما فروشنده نیمه وقت استخدام نمودهاید ، یا آن فرد فروشنده نیست .
پاسخ شما شاید به این سوال ، اینچنین باشد :
فروشنده زیاد با تلفن حرف میزند ، اما نمیتواند بفروشد
فروشنده با مشتریان زیادی تماس میگیرد ، اما جواب منفی زیادی دریافت مینماید.
فروشنده به مشتریان متعددی مراجعه مینماید، همه آنها وی را رد مینمایند.
فروشنده محصول ، قیمت ، تخفیف و خدمات پس از فروش خودمان را زیر سوال میبرد و نمیتواند بفروشد.
فروشنده حرفهای چگونه بر نرخ بازگشت سرمایه اثرگذار است ؟
تیم مشاوران مدیریت ایران :
نویسنده : دکترسیدرضاآقاسیدحسینی
شاید مقاله پیشین تیم مشاوران مدیریت ایران در خصوص قانون پارتو یا اصل پارتو ۸۰/۲۰ را مطالعه نموده باشید، اما برای یادآوری : اصل ۸۰/۲۰ پارتو بیان مینماید که ۸۰% فروشندگان شما حتما جز فروشندگان آماتور و نیمهحرفهای هستند و تنها ۲۰۰% آنان جز فروشندگان حرفهای هستند. این فروشنده حرفهای است که بار فروش سازمان را به بردوش میکشد.
اعداد به شما خواهد گفت که چه اقداماتی ضروری هستند. به نتایج فروشندگان خود توجه نمایید. سطح سرعت رشد فروش بین دو دهک بالایی و دو دهک پایین فروش را تعیین نمایید. این نشاندهنده متوسط فروش انجامشده است. مدیران تا زمانی که به اعداد و هزینههای فروشنده بد ( فروشنده غیرحرفهای ) توجه ننمایند (البته اگر بدانند که این اعداد کجاست ؟) همچنان به استفاده از آنان در تیم فروش خود ادامه میدهند و این تا زمانی ادامه پیدا مینماید که مدیر احساس خطر نموده و شرایط کار خود را بحرانی ببیند. از خود میپرسند : چرا این فروشندهها مثل قبل کار نمیکنند ؟ شاید بازار خراب است ؟ شاید باید نیروی جدید استخدام کنم ؟ شاید این بازار دیگر جواب نمیدهد ؟ … اما هرگز از خود نمیپرسند که شاید من از ابتدا در اشتباه بودم و تازه نتایج آن اشتباهات از پرده بیرون افتاده است.
در مدیریت بحران میگوییم : اولین قدم در مدیریت بحران ، قبول وجود بحران است.
اگر به دنبال فروشنده خوب یا فروشنده عالی ( فروشنده حرفهای ) هستید ، باید بدانید که هدف بزرگ و عالی در سر دارید، اما حداقل از فروشندگانی که در دو دهک پایینی سطح فروش سازمانتان هستند ، دوری جویید ( بدترین بدترینهای فروشندگان ) . فروشنده بد حتما بر افزایش هزینه های فروش تاثیر دارد.
اقدامات اصلاحی برای افزایش نرخ بازگشت سرمایه
برای افزایش نرخ بازگشت سرمایه ROI تصمیمات بسیاری میتواند گرفت . از جمله استخدام نیروهایی فروشی که توانایی فروش با نرخ ثابتی را داشته باشند. این فروشندگان جز همان ۲۰% بالایی در ردهبندی فروشندگان هستند. همچنین این اقدامات نیز مفید است :
فروشنده حرفهای و موفقبر درآمد سازمان تاثیر بالایی دارد. اما فروشنده بد موجب افزایش هزینههای سازمان میگردد. نتایج تحقیقات دانشگاه هاروارد در خصوص اثربخشی فروش نشان میدهد که چگونه استخدام یک فروشنده بد بر مشکلات سازمان افزوده و موجب افزایش هزینههای سازمان گردد.
متوسط هزینه استخدام یک فروشنده در حدود ۱.۷ میلیون تومان است که شامل :
هزینه استخدام : ۴۰۰ هزار تومان
هزینه آموزش : ۵۰۰ میلیون تومان
هزینه جایگزینی : ۸۰۰ هزار تومان
فروشنده بد در طول مدتی که در سازمان حضور دارد نیز هزینههایی ایجاد مینماید که باید به اعداد فوق اضافه شود. گاه این فروشنده به اندازهای بد است که با یک اشتباه بچهگانه، میتواند شهرت سازمان را به نحوی غیرقابلجبران تخریب و حتی سازمان را تا مرز ورشکستگی سوق دهد.
سوال : چگونه شرکتهای موفق ، بهترین فروشنده را از بین تمام افراد داوطلب ، کشف مینمایند؟
پاسخ : این شرکتها به دنبال فردی هستند که بالاترین عملکرد ( کارایی ) دارد.
آزمونهای پیش از استخدام ابزار جدیدی نیستند، اما با ادغام در تکنولوژی نوین، به ابزاری قدرتمند برای تحلیل دادههای آماری حاصل از هریک از داوطلبین تبدیلشده و با دقت بالایی ما را در مسیر پیشبینی نقاط قوت هر فرد یاری مینماید .
اساس ارزیابی شایستگی بر ارزیابی شخصیت و هوش فرد برای تاثیرگذاری بر عملکرد در محیط کار است و مطالعات نشان داده که نتایج این ارزشیابی بسیار درست است.
چرا زمان ارزشمند خود را صرف مصاحبه ، استخدام و آموزش فردی مینمایید که از پیش شکستخورده است ، درحالیکه میتواند بهترین را از بین بهترینها انتخاب نمایید ؟
هنگامیکه از یک مدیر در خصوص هزینههای یک فروشنده بد برای سازمان سوال میپرسم ، همگان تاکید مینمایند: ” یک فروشنده بد، میزان هزینههای گردش مالی را افزایش میدهد”. اما حقیقا هزینه استخدام یک فروشنده بد بیش از هزینه گردش مالی است.
بسیاری از سازمانها هرکس که برایشان رزومه ارسال مینماید را استخدام مینمایند ، اما هنگامیکه در عرصه رقابت دچار مشکل میشوند تازه به یاد استخدام نیروی شایسته و اثرگذار میافتند.
برخی مدیران پیش از شروع بازی فروش، یک بازنده هستند.
تعریف بازنده :
هر انسانی پتانسیل انجام کار یا کارهایی را دارد. اما لزوما همه پتانسیل فروشنده حرفهای بودن را ندارند. برخی مدیران عامل ، مدیران فروش و یا حتی مدیران منابع انسانی حرفهای ، افرادی را به سمت فروشنده انتخاب مینمایند که این افراد از ابتدا پتانسیل فروشنده شدن را نداشتهاند و به قول معروف: این لباس را به زور به تن نمودهاند. مدیرانی که چنین افراد ناکارآمدی را استخدام نمودهاند ، از پیش بازندهاند.
نتایج استخدام یک فروشنده بد :
۱- محکوم شدن فرد به انجام عملی در تضاد با ماهیت و جوهره وجودی (هرچند که خود خواسته است)، این از نظر اخلاقی اشتباه است.
۲- مدیر فروش برای مدتی تمرکز خود را از دست داده و نگران زمان و برگشت وجوه خواهد بود. زیرا که فروشنده بد به ابزاری برای انحراف افکار سازمان تبدیل میگردد.
۳- استخدام یک فروشنده بد حتما موجب ایجاد یک تضعیف مزیتهای رقابتی سازمان میگردد. مشتریان به بهترین راهحل سازمان دست پیدا ننموده و فرصتهای فروش از دست میرود. ارزش سهام شرکت کاهشیافته و تعداد زیادی در درون و بیرون سازمان ناراضی میشوند.
سوال اساسی بیشتری مدیران سازمانهایی که در حال تشکیل تیم فروش هستند و یا تیم فروش کنونی آنها از کارایی و اثربخشی لازم را برخور دار نیست :
– سوال : یک مدیر فروش توانایی مدیریت چه تعداد فروشنده را دارد ؟
– پاسخ : “بستگی دارد”. زیرا متغیرهای بسیاری در این بازی نقش دارند.
برخی از متغیرهای مهم و اثرگذار در توانایی مدیریت یک مدیر فروش عبارتند از :
حقوق و پاداش فروش
برنامه حقوق و پاداش فروش ، یکی از متغیرها است. ما در اکثر سازمانهای ایرانی با مشکل نبود یک برنامه مدون و حسابشده برای پرداخت حقوق و پاداش فروشندگان مواجه شدهایم. در تیم مشاوران مدیریت ایران ، بر این عقیدهایم که تنوع برنامههای جبران خدمات برای فروشندگان میتواند بر کیفیت و کمیت نتایج مدیران فروش اثر مستقیم گذارد.
مثال: اگر شرکتی دارای برنامههای پاداش فروش صد درصد داینامیک (بر اساس یک فرمول مشخص ) باشد، باید این اطمینان خاطر را بدهیم که تیم فروش آن شرکت با تعداد فروشنده کمتر و اثربخشی بیشتر از رقبا عمل خواهد نمود. زیرا که برنامههای منعطف پاداش فروش ، حتما سبب افرایش کارایی و اثربخشی نیروی فروش خواهد بود، در نتیجه هر فروشنده هرگونه کمبود ناشی از نبود نیروی فروش را با آغوش باز جبران مینماید. از جنبه دیگری نیز میتوان این مسئله را تحلیل نمود، اگر برنامه پاداش فروش در سازمانی تا حدود ۱۰۰% منعطف باشد، هر فروشنده به سطحی از خود مدیریتی و خودآگاهی خواهد رسید که کمترین میزان چالش با مدیر فروش خویش را خواهد داشت. در این حالت به تجربه میتوان گفت که در چنین سازمانی یک مدیر فروش به راحتی میتواند ۱۷ الی ۲۰ نیروی فروش را مدیریت نماید.
از سوی دیگر، اگر حقوق ثابت به اعضای تیم فروش داده میشود ، در این حالت به ازای هر کمبود و ضعف در عملکرد مدیر فروش ، استخدام یک نیروی جدید ضروری میگردد. در چنین سازمانی، مدیریت فروش توانایی مدیریت ۶ الی ۸ فروشنده را دارد. اما این یکی از چندین متغیر اثرگذار بر مدیریت فروش است.
سرمایه اصلی هر سازمانی نیروی انسانی آن است و فروشنده بهعنوان یک نیروی انسانی، مجری برنامههای مدیریت فروشو عاملی اثرگذار بر سطح فروش سازمان است. حضور در فعالیتهای سازمانی برای هر فروشنده مانند یک دوره آموزش فروشاست. فروشنده در مورد ویژگیهای محصولات و فرایندهای کسبوکار اطلاعاتی زیادی میآموزد. اما آیا تاکنون با خود اندیشیدهاید که چه چیزهایی موجب میگردد که یک فروشنده خوب یا یک فروشنده بد بهحساب آید. این سوالی است که اغلب مدیران فروش با آن درگیر هستند. (دقت نمایید که فروشنده خوب همان فروشنده حرفهای است).
آیا در سازمانتان، شاخصه یا خصوصیاتی را تعریف و استاندارد نمودهاید که بر اساس آن فروشندهای را خوب و فروشندهای بد بنامید؟
آیا واقعا در جهت دستیابی به هدفهای روزانه، ماهانه، فصلی و سالانهی از پیش تعیینشده برای واحد فروش، عزم راسخ و انتظارات منطقی وجود دارد ؟
اگر پاسخ شما به این دو سوال "نه" باشد، در سازمانی جالبی کار میکنید.
همه مدیران در ذهن خود شاخصهایی تعریف و برای استخدام فروشنده از آن بهره میگیرند و غالبا این شاخصها درجایی نوشته و مدون نشده نمیگردد. این شاخصهای همانطور که در ذهن شکلگرفته و استاندارد نشده است در طی زمان نیز ممکن است دچار تغییر شده و اصلاحا بر سر یک رزومه یا یک مصاحبه دچار تعدیل گردد، شاید این شاخصهای دارای مرزهای نامشخص هستند.
اجازه دهید تا با یک مثال آن را بیشتر توضیح دهم.
حتما در اقوام خویش با دختران جوانی که بهتازگی ازدواج نمودهاند، برخورد داشتهاید که وقتی از آنان میپرسید که بر اساس چه شاخصههایی این آقا را پسندیده و اصطلاحا بله را گفتهاید، در اکثر موارد در پاسخ به شما ابراز مینمایند که شاخصهای من (ایدئالهای من) در مورد شریک آینده زندگیام با این آقا بسیار متفاوت بود اما خوب بعد از توصیه دوستان و یا آشنایی بیشتر باشخصیت ایشان، شاخصهای خود را تعدیل و این فرد را بهعنوان همسر قبول نمودم !!. تقریبا شاخصهای یک مدیر در زمان استخدام و یا ادامه همکاری با یک فروشنده، در بسیاری موارد دچار همین مشکل میگردند.
در ادامه به بیان 16 خصوصیت یا ویژگی مثبت و منفی فروشنده اشاره خواهیم نمود. شاید که به شما و تیم فروشتان کمک نماید.
خصوصیت 1 : شناخت محصول.
فروشنده خوب : برای درک و شناخت صحیح و همهجانبه محصول از زمان خود به نحوه مناسبی استفاده مینماید. فروشنده کاملا میداند که این محصول چگونه به حل مشکل مشتری کمک خواهد نمود. فروشنده بد : قادر است در تعریف و ستایش محصول خود ساعتها صحبت نماید اما نهایتا نمیداند که محصول چه دردی از مشتری دعوا خواهد نمود و یا آیا این محصول همان چیزی است که واقعا مشتری میخواهد.
خصوصیت 2 : همواره در حال یادگیری.
فروشنده خوب : به دنبال راهی برای تصحیح و ارتقاء مهارتهای خویش است. فروشنده بد : تصور مینماید که بعد از یادگیری مفاهیم پایهای، نیازی به کمک دیگران و کسب اطلاعات بیشتر ندارد.
خصوصیت 3 : مشتاق به دریافت بازخورد
فروشنده خوب : علاقهمند به دریافت بازخورد از اعضای تیم فروش و مدیریت فروش است. فروشنده بد : چشم دیدن دیگران را ندارد.
یکی از مشکلات اصلی مدیریت فروش، عدم وجود فروشنده حرفهای در تیم فروش سازمان (فروش رودررو ، فروش تلفنی) است. حالآنکه اکثر این افراد را خود وی گزینش و استخدام نموده است. پس مشکل کجاست ؟
اگر همواره برای استخدام نیروی فروش از یک سری از قواعد روتین و نامناسب بهره میگیرید، پس نیروهای فروشی که جذب خواهید نمود نیز در همان سطح خواهند بود. اما برای جذب فروشنده حرفهای موارد زیر را مد نظر داشته باشید.
فروشنده حرفهای مسیر شرکت را تغییر میدهد، درحالیکه فروشنده نامناسب و بد به دنبال حفظ شرایط موجود خود و سازمان است.
باوجود هزینههای بالای حقوق و زمان تلفشده توسط یک فروشنده بد، مدیران اجرایی و کارآفرینان به دنبال کمهزینهترین و بهترین روش برای جذب باکیفیتترین و حرفهایترین فروشندگان هستند.
انتخاب فروشنده حرفهای و با توانایی خارقالعاده از طریق روشهای جذب روتین و سنتی مدیران منابع انسانی، نتیجه مناسبی نخواهد داشت.
برای مثال Efti از بیان گذاران و مدیرعامل Close.io ( فعال در عرصه ارائه نرمافزار مدیریت ارسال و دریافت مکاتبات و تماسهای اداری) همواره بیان مینماید که برای استخدام بهترین فروشندگان باید از روشهای غیرمعمول استفاده نمایید.
در اینجا به 7 راه تضمینی برای استخدام بدترین فروشنده اشاره مینماییم. اگر به این موارد خوب دقت نمایید، بهراحتی میتوانید بدترین فروشنده موجود در بازار کار را انتخاب و باصفا و صمیمت در کنار یکدیگر زمان و پول خود را آتش بزنید.
زیرا این فروشندگان دارای 2 ویژگی هستند که حتما در سازمانتان به آن نیازی ندارید :
خیلی گران هستند.
انگیزه کافی برای تلاش و رشد را ندارند.
حتما دچار وسوسهای برای استخدام فروشندهای حرفهای و باتجربه بوده و یا هستید، زیرا که حس میکنید او با خود تکنیکهای فروش و کانالهای ارتباطی پیشین خود را به سازمانتان میآورد. اما هیچ تضمینی وجود ندارد که وی در زمینه کاری شما موفق باشد، در عوض وی پول سازمان را از طریق حقوق بالای خود و مخارجی که گاه ضروری نیست، به قتلگاه میبرد که نهایتا شاید بر فروش تاثیری داشته و یا نداشته باشد. او بیش از نیز نمیتواند بر فروش تاثیر گذارد.
در مقابل شما میتوانستید از این پول برای استخدام 2 یا 3 فرد جوان، تشنه پول و سرحال را استخدام نمایید. شاید در برقراری ارتباطات، ضعفی داشته باشند اما شور و عزم و اراده آنان تمام این ضعفها را برطرف خواهد نمود.رفتار انان همان چیزی است که از واحد فروش یک استارتاپ انتظار میرود.
2- تعقیب و گریز با نامزدهای پست فروش
در خصوص شغل موردنظر، ارسال انبوه رزومه به ایمیلهای کارفرمایان، بسیار آسان است. از این میان حتما به یکی دوتا رزومه بر خواهید خورد که احساس مینمایید باید فورا با وی گفتگویی انجام دهید.
اما دست نگهدارید !!
بهترین نامزد پست فروش، فردی است که میخواهد رزومه خود با زرنگی و دانایی به کارفرمای خود بفروشد و موجی در ذهن و فکر او ایجاد نماید.
با کاندیدهای مدنظر تماس گرفته و از او برای یک گفتگو اولیه دعوت نمایید. فروشنده حرفهای بلافاصله گوشی را برداشته و این تماس را یک فرصت دانسته و آن را از دست نمیدهد. اما کاندیدایی که همواره شمارهاش اشغال بوده، در دسترس نیست، روی منشی خودکار است و یا به شما میگوید بهزودی خودش با شما تماس میگیرد از نوع فروشندگانی است که ارزش یک پول سیاه را نیز ندارند.